پیشبینیهای ترسناک پیرزن نابینای مشهور
بابا ونگا پیشگوی نابینای مشهور که گفته می شود ماجرای حملات یازده سپتامبر را به درستی پیش بینی کرده بود، یک رشته پیشگویی های ترسناک برای سال ۲۰۲۳ کرده است.
بابا ونگا پیشگوی نابینای مشهور که گفته می شود ماجرای حملات یازده سپتامبر را به درستی پیش بینی کرده بود، یک رشته پیشگویی های ترسناک برای سال ۲۰۲۳ کرده است.
ونگا که با لقب «نوستراداموس بالکان» شناخته می شود حدود ۲۶ سال پیش در سن ۸۴ سالگی درگذشت و گفته می شود که قدرت پیشگویی آینده را داشته است. همچنین گفته می شود که او شرایط دشواری را برای جهان در سال ۲۰۲۳ دیده است با یک طوفان فضایی «سونامی خورشیدی» و فاجعه هسته ای.
بابا ونگا در مزرعه ای در مقدونیه امروزی به دنیا آمد و ظاهراً بعد از اینکه در یک طوفان گرفتار می شود بینایی اش را از دست می دهد. او به دلیل درد شدید نمی توانست چشم هایش را باز کند و بعد از آن بود که شروع به پیشگویی اتفاقات عجیب در آینده منطقه خود کرد. به سرعت هزاران نفر برای دیدن او در مقابل خانه اش صف کشیدند، به ویژه کسانی که به دنبال پیش بینی های بابا ونگا از آینده جنگ جهانی دوم بودند. بابا ونگا در این عصر چنان مشهور شده بود که حتی دولت بلغارستان در سال ۱۹۶۶ حقوقی را به خاطر توانایی های خارق العاده اش برای وی در نظر گرفت. مراسم تدفین ونگا با حضور صدها نفر برگزار شده و خانه اش در پتریخ در نزدیکی مرز یونان اکنون به یک موزه تبدیل شده است.
هیچ کس نمی داند که وی چرا پیشگویی هایش را شخصاً به نگارش درنیاورده و ظاهراً کسانی که به او مراجعه می کردند صرفاً به جمله های حکیمانه او گوش داده و سپس آن ها را به دیگران منتقل می کردند. در ادامه این مطلب می خواهیم برخی از پیشگویی های منتسب به بابا ونگا برای سال ۲۰۲۳ را با شما در میان بگذاریم.
تغییر مدار زمین
یکی از مشهورترین پیشگویی های بابا ونگا برای سال ۲۰۲۳ این است که مدار زمین به نحوی تغییر می کند. مشخص نیست که معنای این پیشگویی چیست اما در صورتی که چنین اتفاقی رخ دهد، اثرات ویرانگری خواهد داشت. کره زمین در رقص کهکشانی در تعادلی خوب قرار دارد و حتی ذره ای تغییر در این تعادل می تواند تغییرات آب و هوایی ویرانگری در پی داشته باشد. حتی ذره ای نزدیک تر شدن به خورشید نیز باعث گرم شدن شدید زمین خواهد شد. یخچال های قطبی آب شده، سطح آب دریاها بالا آمده و حیات روی کره زمین در معرض تهدید قرار خواهد گرفت. در طرف مقابل، کمی دور شدن از خورشید باعث ورود جهان به عصر یخبندان، ساعات تاریکی بیشتر و هرج و مرج در طبیعت خواهد شد.
سونامی خورشیدی
پیش بینی مبهم دیگری که به بابا ونگا نسبت داده می شود یک طوفان خورشیدی در مقیاسی است که تاکنون دیده نشده است. طوفان های خورشیدی در واقع انفجارهای انرژی خورشید هستند که جریان های قوی الکتریکی، میدان های مغناطیسی و تشعشعات را به سمت زمین خواهد فرستاد. قدرت این طوفان ها می توان برابر با میلیاردها بمب هسته ای باشد. این طوفان های خورشیدی به تکنولوژی ها آسیب زیادی زده و خاموشی های طولانی و گسترده و از بین رفتن سیستم های ارتباطی را در پی دارند.
سلاح های بیولوژیکی
ونگا مدعی شده است که در سال ۲۰۲۳ یک «کشور بزرگ» روی مردم آزمایش هایی با استفاده از سلاح های بیولوژیکی انجام خواهد داد. گفته شده است که در نتیجه این آزمایش ها صدها هزار نفر کشته خواهند شد.
انفجار در نیروگاه هسته ای
شاید ترسناک ترین و واقع گرایانه ترین پیشگویی بابا ونگا برای سال ۲۰۲۳ یک انفجار در نیروگاهی هسته ای است. گفته می شود بابا ونگا فاجعه چرنوبیل را پیشگویی کرده بود و در شرایطی که جنگ در اوکراین ادامه دارد، پیشگویی او می تواند بسیار هشدار دهنده باشد. روسیه ماه هاست که نیروگاه هسته ای زاپوریژیا را اشغال کرده است و دو طرف دیگری را به بمباران این نیروگاه متهم می کنند. هر گونه حرکت اشتباهی از طرفین می تواند به یک فاجعه در این نیروگاه منجر شود.
بابا ونگا مدعی شده که در سال ۲۰۲۵ بخش زیادی از اروپا غیرقابل سکونت خواهد شد و در سال ۲۰۲۸ بشریت یک منبع انرژی جدید روی سیاره زهره کشف خواهد کرد و در سال ۲۰۳۳ نیز سطح آب دریاها به شکل چشمگیری افزایش خواهد یافت. بر اساس پیشگویی های بابا ونگا در سال ۲۲۸۸ سفر در زمان ممکن خواهد شد و در سال ۳۷۹۷ تمامی انسان ها زمین را ترک خواهند کرد. وی مدعی شده که در سال ۴۵۹۹ بشر به ابدیت و نامیرایی دست خواهد یافت و در سال ۵۰۷۸ انسان چیزی که به نام جهان هستی شناخته می شود را ترک خواهد کرد.
نتوانستم به جبهه بروم؛ زخمش را با «ایرانشهر» التیمام دادم
محمدحسن شهسواری نویسندهای که اصالت بیرجندی دارد در آبادان به دنیا آمده، در مشهد مدرسه رفته و بالاخره در تهران دلپسند خود، به ثبات رسیده. از وقتی«حرکت درمه» را خواندم، دلم میخواسته دیداری با ایشان داشته باشم؛ وقتی هم که ایرانشهر را مطالعه کردم این اشتیاق بیشتر شد.
روز قرار مصاحبه، سرساعت حاضر میشوند. رسیدگی به اینهمه کار زمانبندی دقیق میخواهد: مطالعه، تدریس، ورزش و نوشتن. این گفتوگو برای شخص من درسهایی درباره آداب وعادات نوشتن داشت. مطمئنم شما هم بنا به نیازتان توشه خود را برمیدارید.
شما سالها سابقه تدریس داستان دارید. از کی این کلاسها شروع شد؟
از سال ۸۵ در شهر کتاب با دورهی آموزش داستانکوتاه. از سال بعد اما کارگاه رماننویسی را شروع کردم. و بعدها در مدرسه رمان شهرستان ادب مشغول به کار شدم که تا پیش از کرونا ادامه داشت.
خروجی خوبی هم داشته و نویسندگان جدی پرورش داده.
تا الان ۱۰۸ رمان در کارگاههای من نوشته شده که کمی بیش از ۸۰ تایش چاپ شده و بقیه در روند چاپ هستند.
با توجه به سابقه آموزش، خودتان را نویسنده میدانید یا مدرس؟
در خود آمریکا که آموزش رماننویسی نخست آن جا آغاز شد در دورهی عالی رماننویسی، استاد حتما باید یکی رماننویس برجسته باشد. پس برگزاری کارگاه رماننویسی بدون آن که خودت رماننویس باشی بیمعنی است. چون وقتی نوشتن رمان جدی میشود آداب رماننویسی از تکنیکها مهمتر است. معلم رمان نویسی بودن فقط آموزش تکنیک نیست.
چطور رفتید سراغ نوشتن رمانی با این حجم؟ منظورم «ایرانشهر» است.
در نوجوانی عازم جبهه بود که بنا به دلایلی نشد. این زخم بر دلم ماند. برای التیامش همیشه میخواستم کاری کنم. ایرانشهر تلاش برای ترمیم آن زخم است.
دستمزد زیادی برای نوشتن این مجموعه از شهرستان ادب گرفتید؟
قرارداد ایرانشهر دقیقا مانند کتابهایی دیگرم با نشرهای همچون چشمه، ققنوس و افق، بر اساس درصد پشت جلد است. نهایت یک دو درصد بیشتر یا کمتر.
خیلیها «حرکت درمه» را به من پیشنهاد میدادند؛ اول جدی نمیگرفتم. میگفتم: کلی کتاب نویسندگی خواندهام این هم یکی مثل آنهاست. ولی وقتی گرفتم شد مرجع من.
«حرکت در مه» بیشتر دربارۀ تکنیکهاست. در «موانع نوشتن » بیشتر به آداب و آئین نوشتن پرداختهام. زیر تیتر حرکت در مه، چگونه مثل یک نویسنده فکر کنیم است. زیر تیتر کتاب تازه این است: چگونه مثل یک نویسنده زندگی کنیم. از نظر خودم موانع نوشتن کتاب مهمتری است نسبت به حرکت درمه. رماننویسی هم مثل هر کار طولانی باید تبدیل به آئین شود تا خوب پیش برود.
حرکت در مه به لحاظ معرفی منابع تخصصیتر هم، خوب بود. وقتی خواننده از درس شما بهره میبرد به منابعی هم که معرفی میشود اعتماد میکند. برگردیم سراغ ایرانشهر؛ این اولین کار شما دربارۀ جنگ بود؟
من در آثار دیگرم هم صحنههای جنگی داشتم. یک چهارم رمان «پاگرد» در فضای جنگ میگذرد. همین طور بخشی از رمان «بهشت مغولی». چندین داستان کوتاه جنگی هم دارم. اما رمانی که کامل به جنگ بپردازد نداشتم. البته ایرانشهر هم در ابتدا قرار نبود این قدر حجیم شود اما جلوتر که رفتم دیدم برای ادای احترام و برآوردن حق آنهایی که شجاعانه ایستادند حق نیست گذرا بگذرم. ضمن این که هیچ کس منتظر انتشار اثر جدیی از من یا عموما بسیاری از نویسندگان نیست که بخواهیم عجله کنیم. وظیفهی ما بهترین تلاش برای رسیدن به بهترین نتیجه است. دقت، بسیار بسیار مهمتر از سرعت است.
پس الان فرم کلی کار مشخص شده؟
خیر. اصلا رمانی با این حجم را نمیشود آن قدرها برنامهریزی کرد. چون هر لحظه اتفاق خاصی میافتد. برای نوشتن چنین رمانی بیشتر از عقل، نیازمند کرنش و شهودیم. ایرانشهر را من مثل هیچ کار دیگرم نمینویسم. هر روز پنج صبح که بیدار میشوم نمیدانم قرار است چه بنویسم. خودم را میسپارم به شخصیتها و حال و هوا. هر صبح دعای جولیا کامرون ورد زبانم است: «خدایا! کمیت با من. کیفیت با تو!»
جسارت من راببخشید. جلد یک خیلی جذاب نیست. پر از فکتهای تاریخی،آدمها و مکان هاست. خبری از اصل ماجرا نیست. نگران نبودید مخاطب را از دست بدهید؟
خودتان به جواب اشاره کردید. نسخهی نهایی ایرانشهر حداقل پنج هزار صفحه خواهد بود. خواندن چنین رمانی آدابی دارد. هر مخاطبی سمت چنین رمانهایی نمیرود. اصلا رمانهای حجیم مخاطب خاص خودشان را دارد و این مخاطب دقیقا به خاطر همان آداب به این رمانها علاقه دارد. یکی از وجوه ادب خواندن چنین رمانهایی این است که؛ آنها در شروع باید دنیای خاص خودشان را بنا کنند. که حداقل ده درصد حجم رمان را دربرمیگیرد. در ایرانشهر این یعنی پانصد صفحه. بنابراین مخاطب دوستدار رمانهای این چنینی کاملا میداند با چه رمانی روبهروست و لذت خاص خودش را میبرد. مخاطبی که از زمینهسازی عذاب میکشد اصلا سراغ چنین رمانهایی نمیرود. یا اگر برود حتما آن را رها میکند. بنابراین در این مورد اصلا نگران نبودم.
با توجه به حجم کار و زمان زیادی که از اولین روز نگارش گذشته، برای حفظ انسجام شخصیتها و صحنهها از نرم افزار خاصی استفاده میکنید؟
نه، یک نفر استخدام کردهام برای هر شخصیتی که دیالوگ دارد جدولی تهیه کند و نسبتش را با سایر شخصیتها ذکر کند. اینکار در فایل ورد انجام میشود و امکان جستجو دارد. تا الان حدود ۲۳۰ شخصیت داشتهام. آخر هرجلد هم یک جدول معرفی اشخاص داریم. در جلد چهار و پنج نقشههای آبادان و خرمشهر را هم گذاشتهایم لای کتاب.
ناشر با چه انگیزهای رمانی با این حجم را چاپ میکند؟
این سؤالی است که باید ناشر جواب بدهد. البته آنها هم مثل من در عمل انجام شده قرار گرفتند. گفتم از اول قرار نبود رمان این حجم باشد. از طرفی رمان تیراژ معمولی دارد و به نظر من حاشیه سود دقیقاً چیست؟ به مرور فروش خواهد رفت.
نوشتن این کار اساسا به شما اجازه نوشتن کاردیگری نمیدهد؟
برعکس، اگر میان ایرانشهر کار دیگری ننویسم فشار کار، استخوان من را خرد خواهد کرد. در هفت سال نگارش ایرانشهر، رمانهای «مرداد دیوانه»، «شهریور شعلهور» و کتابهای آموزشی «حرکت در مه» و «موانع نوشتن» و نیز دو داستان بلند به نامهای «یک زن سی سالهی غیربالزاکی» و «حفرههای سوئیسی» را نوشتهام. و نیز فیلمنامهی دو سریال و یک فیلم سینمایی. اینطوری میتوانم وسطش نفس بکشم و فضای ذهنم را عوض کنم. البته دلیل دیگر هم این است که پژوهشها و مطالعه برای ادامه ایرانشهر گاهی زمان زیادی میبرد و کاملا فرصت هست کتاب دیگری بنویسم. مثلا من تا آخر امسال کلا تحقیق میکنم. پس مجال خوبی است برای نوشتن کارهای دیگر.
شخصیتها تماماً تخییلیند؟
من فقط دو شخصیت کاملاً واقعی دارم. یکی ناخدا صمدی که از جلد دو داریم و محمد جهان آرا که از جلد هشت میآید. یکی از دلایلش این است که هر واقعهای حداقل ۵ روایت دارد. نیروی زمینی ارتش، تکاوران نیرویی دریایی، دانشجویان دانشکدهی افسری، سپاه و مردم عادی. که گاه با هم تفاوتهایی دارند. من با استفاده از شخصیتهای تخیلی میتوانم تا جای ممکن همهی روایتها را پوشش دهم.
ممکن است همه روایتها هم درست باشد.
کاملا درست است. چون هر کسی از زاویه دید خودش به ماجرا نگاه کرده و همه هم بدون شک صداقت دارند. و کسی هم از نقش دیگری خبر ندارد. مثلا در آزاد کردن یک منطقه همه میگویند حرکت اصلی با ما بود. بعد که همه اسناد را میخوانیم میبینیم همه با هم بودهاند.
از جلد چهارم یک احساس جدیدی به من دست داد. مشابه حسی که در خواندن صدسال تنهایی داشتم. همانطور که خودتان درباره آن رمان گفتید، یک چگونش بزرگ است. اینجا چه اتفاقی دارد میفتد؟
حستان کاملا درست است. در جلد چهارم شخصیتهای جدید اضافه شده. شبیه جلد اول. این اتفاق در جلد هشتم هم میافتد. یک شروع جدید برای رفتن داستان به سمت آبادان.
چرا برای نوشتن رمانتان، شروع جنگ را انتخاب کردید؟ اینهمه عملیات مهم داریم ما.
دو دلیل داشت. درباره جنگهای کلاسیک و عملیاتها حواشی زیاد است. با این انتخاب وارد دعواهای سیاسی میشدم. دلیل دیگرش ادبی است. مقطع شروع جنگ، آن هم در خرمشهر و آبادان، تنها زمانی است که همه مردم حضور داشتند. جنگ شهری بسیار دراماتیک است.
ممکن است تا اینجا که طرحش را در ذهن دارید و فکر میکنید پایان ماجراست باز مثل دفعات قبل تغییرش بدهید و ادامه پیدا کند؟
حتما همین طور است. تا همین سال حاشیه سود دقیقاً چیست؟ پیش یقین داشتم انتهای رمان، سقوط خرمشهر است اما الان تصمیم گرفتم تا فتح خرمشهر بروم. البته ساختار رمان تغییر میکند و از حجم رمان اتفاقا کاسته میشود.
منتظر تمام شدنش هستید؟ کیف نمیکنید؟
منتظر تمام کردنش نیستم. نمیخواهم حتی یک ذره هم کم بگذارم. نباید سطح انرژیم پایین بیاید. چهاربار رسیدم به جایی که خواستم تمامش کنم دیدم اینجا ناتمام است. بدترین کار تمام کردن کار به خاطر خستگی است. راستش آن را خیانت به خون آنهایی میدانم که ایستادند.
دیدگاه اجتماعی شما با انتشارات شهرستان ادب یکی نیست، باهم مشکلی نداشتید؟
دیدگاه من و شهرستان ادب در مورد کسانی که در جنگ شرکت کردند بسیار بسیار نزدیک است.
اگر کتاب را مثلا دوتا دوتا با عنوان متفاوت منتشر میکردید و زمانی که کلش تمام شد با یک نام واحد معرفی می کردید بهتر مخاطبش را پیدا نمیکرد؟
کل ایرانشهر یک رمان و با شخصیتهای اصلی ثابت است. انگار کنید مجلدات «جنگ و صلح» یا «خانوادهی تیبو» با نامهای متفاوت منتشر میشد. کار بسیار غلطی است.
چون وقتی جلد یک با آن طرح جلد اولیه، چاپ شد تا جلد دوم بیاید دوسال فاصله داشت. شما می گویید جلد یک مقدمه است و باید در کل اثر درنظر گرفته شود؛ مخاطب که آن زمان بقیه جلدها را نداشت بنابراین خیلی قضاوت منفی شد دربارهاش.
این مشکلی در برنامهریزی انتشار رمان بود. قرار بود با فاصله چندماه جلد دو منتشر شود؛ ولی چون تغییرات مدیریتی در دفتر انتشارات شکل گرفت مدتی وقفه افتاد. بعد دیگر افتاد روی غلتک.
بیطرفی شما از نظر سیاسی بسیار مشهود است در رمان. با روایت مثل یک داستان نویس حرفهای برخورد کردهاید نه یک روایت ترحمبرانگیز.
من هیچ شخصیتی وارد متن نکردم مگر این که درکش کرده باشم. و چون درکش کردم دوستش داشتم. از سپاهی و ارتشی و مردم عادی و گروههای سیاسی مختلف ضد جمهوری اسلامی. من در ژانر حماسه نوشتم. اصلا مردم ایران مردم حماسیاند. فرقی هم ندارد چه نگاه سیاسی داشته باشند. علت علاقهی مردم ما به حادثهی عاشورا هم وجه حماسه آن است. و هر بار آن را فراموش کردیم و در چالۀ مرثیه افتادیم در چاه عقبماندگی سقوط کردیم.
آداب نوشتنتان چگونه است؟
از پنج صبح شروع به نوشتن میکنم تا سهمیه هزار کلمهایم تمام شود. بعدازظهرها مطالعه و تحقیق یا سفر تحقیقی برای رمان اگر لازم باشد. ورزش هم که هست.
چرا هزارتا؟
چون کمی بیشتر از توانم است. مثل ورزش که توصیه میشود کمی بیشتر از تواناییتان انجام دهید تا عضلات ورزیده بمانند. این در مورد ذهن هم صدق میکند.
هر روز مینویسید؟
باید نوشت. نباید نوشتن متوقف شود. اگر ننویسید موقع نوشتن دوباره، نیاز به انرژی بسیار بیشتری داریم. نویسنده باهوش نوشتنش را قطع نمیکند. مثلا چارلز دیکنز روزهای که چیزی نداشته برای نوشتن، سه ساعت کاغذ را خط خطی میکرده.
ممکن است بعضی وقتها بیش از هزار کلمه بنویسید؟
به ندرت. حتی روز اول هر جلد کمتر هم مینویسم. روز اول خیلی سخت است. قصدم فقط این است که نوشته باشم و موتور روشن شود.
سر هزار کلمه کمی ادامه میدهید تا برسید به پایان صحنه یا جای درستی؟
نه اتفاقا همان جا وسط جمله رها میکنم. این طوری شروع نوشتن در فردا راحتتر است.
اینقدر دقیق و محاسبه شده؟
نویسنده دقیق و مثل یک کارمند باید پیوستگی داشته باشد. در موانع نوشتن توضیح دادهام چه طور تعداد کلمات روزانهی خودمان را پیدا کنیم. از قدیم، عمدهی نویسندگان بزرگ چنین مینوشتهاند. از سروانتس تا محمود دولتآبادی همین پیوستگی را داشتهاند. آنها که نوشتن را در طولانیمدت مثل یک آئین انجام ندادهاند وسط راه بریدهاند.
قیمت محصولات ایرانخودرو و سایپا +جدول
به گزارش مشرق ، قیمت محصولات ایران خودرو امروز دوشنبه چهارم مهر در بازار آزاد تفاوتی با روز شنبه ندارد. پژو ۲۰۶ تیپ ۲ که امروز ۳۰۲ میلیون تومان عرضه شده است، در روز شنبه با همین قیمت معامله میشد. یا مثلا دنا تیپ یک که امروز ۴۰۳ میلیون تومان ارزش دارد، روز شنبه هم با همین رقم خرید و فروش میشد. امروز دوشنبه، سمند LX را ۳۱۱ میلیون تومان، پژو ۴۰۵ را ۲۹۶ میلیون تومان، رانا LX را ۲۶۵ میلیون تومان و تندر ۹۰ را دقیقا ۵۰۰ میلیون تومان خرید و فروش میکنند. بین محصولات سایپا نیز امروز تفاوت قیمتی نسبت به آخرین روز رسمی معاملات یعنی شنبه دوم مهر مشاهده نمیشود. پراید ۱۱۱ یا همان پراید هاچبک ۲۰۴ میلیون تومان ارزش دارد. تیبا صندوقدار ۲۰۲ میلیون تومان دست به دست میشود و قیمت ساینا دندهای و کوییک دندهای بهترتیب ۲۰۳ میلیون تومان و ۲۰۶ میلیون تومان است.
قیمت خودروهای ایرانخودرو در بازار آزاد
وانت آریسان ارزانترین خودرو تولیدی ایرانخودرو در بازار آزاد محسوب میشود و در دسته وانتهای تککابین قرار میگیرد. ارزانترین خودرو سواری تولید شده ایرانخودرو در بازار آزاد الان رانا LX است. رانا با موتور TU۵ از نظر پیشرانه با خودروهای ۲۰۶ تیپ پنج، پژو پارس، پژو ۲۰۷ و پژو ۴۰۵ رقابت دارد. با وجود توقف تولید رانا، نسخه به روزرسانی شده رانا پلاس توسط ایرانخودرو روانه بازار شد. بعد از رانا LX، پژو ۴۰۵ و سمند Lx ارزانترین محصولات داخلی ایران خودرو به حساب میآیند.
در سوی مقابل گرانترین خودرو داخلی ایرانخودور دنا پلاس توربو اتوماتیک است. دنا پلاس توربو اتوماتیک از موتور EF۷ توربو بهره میبرد و مجهز به جعبه دنده ششسرعته است. همچنین جدیدترین خودرو داخلی ایرانخودرو تارا دنده دستی است و همین حالا دومین محصول گرانقیمت ایرانخودرو به شمار میرود.
پژو پارس اتوماتیک نیز ارزانترین محصول ایرانخودرو با جعبه دنده اتوماتیک است. بین مدلهای مونتاژی ایرانخودور پژو ۵۰۸ بیشترین قیمت را دارد و کنار سوزوکی گرند ویتارا اتوماتیک و پژو ۲۰۰۸ در دسته خودروهای گرانتر از یک میلیارد قرار میگیرد.
قیمت روز محصولات ایران خودرو در بازار آزاد
خودرو
قیمت شنبه
قیمت امروز
وانت آریسان
۲۶۵ میلیون تومان
۲۶۵ میلیون تومان
سمند LX
۳۱۱ میلیون تومان
۳۱۱ میلیون تومان
سمند EF۷
۳۴۵ میلیون تومان
۳۴۵ میلیون تومان
سمند EF۷ دوگانهسوز
۴۳۵ میلیون تومان
۴۳۵ میلیون تومان
سمند سورن ELX
۳۰۲ میلیون تومان
۳۰۲ میلیون تومان
دنا تیپ یک
۴۰۳ میلیون تومان
۴۰۳ میلیون تومان
دنا پلاس دندهای توربو
۴۶۵ میلیون تومان
۴۶۵ میلیون تومان
دناپلاس توربو اتوماتیک
۵۰۹ میلیون تومان
۵۰۹ میلیون تومان
پژو ۴۰۵
۲۹۶ میلیون تومان
۲۹۶ میلیون تومان
پژو پارس ساده
۳۱۱ میلیون تومان
۳۱۱ میلیون تومان
پژو پارس اتوماتیک
پژو ۲۰۷ دندهای
۳۹۸ میلیون تومان
۳۹۸ میلیون تومان
پژو ۲۰۷ اتوماتیک
۵۷۵ میلیون تومان
۵۷۵ میلیون تومان
رانا LX
۲۶۵ میلیون تومان
۲۶۵ میلیون تومان
رانا پلاس
۳۰۲ میلیون تومان
۳۰۲ میلیون تومان
تارا دندهای
۴۳۳ میلیون تومان
۴۳۳ میلیون تومان
پژو ۲۰۶ تیپ ۲
۳۰۲ میلیون تومان
۳۰۲ میلیون تومان
پژو ۲۰۶ تیپ ۵
پژو ۲۰۶ صندوقدار
۳۴۰ میلیون تومان
۳۴۰ میلیون تومان
تندر ۹۰
۵۰۰ میلیون تومان
۵۰۰ میلیون تومان
پژو ۲۰۰۸
یک میلیارد و ۳۹۰ میلیون تومان
یک میلیارد و ۳۹۰ میلیون تومان
هایما S۵
۷۹۵ میلیون تومان
۷۹۵ میلیون تومان
هایما S۷
۹۱۵ میلیون تومان
۹۱۵ میلیون تومان
سوزوکی گرندویتارا اتوماتیک
یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان
یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان
پژو ۵۰۸
دو میلیارد و ۱۴۵ میلیون تومان
دو میلیارد و ۱۴۵ میلیون تومان
قیمت خودروهای سایپا در بازار آزاد
پراید ۱۳۱ ارزانترین خودرو سایپا است. پراید وانت قیمت بیشتری نسبت به دیگر مدلهای خانواده پراید دارد و پراید وانت پلاس نیز از کوئیک دندهای و ساینا دندهای قیمت بیشتری دارد. تیبا به عنوان جایگزین پراید روانه بازار شد و در حال حاضر مدل صندوقدار این خودرو ارزانترین محصول تولیدی سایپا به شمار میرود.
بعد از تیبا صندوقدار، ساینا دندهای ارزانترین خودرو در حال تولید توسط سایپا محسوب میشود. ساینا دندهای در واقع نسخه به روزرسانی شده تیبا است. تیبا دو یا تیبا هاچبک بعد از تیبا صندوقدار و ساینا، ارزانترین خودرو تولید شده سایپا هستند. همه تولیدات داخلی سایپا از جمله تیبا، تیبا۲، ساینا، کوئیک، ساینا s، کوئیک در بخش پیشرانه یکسان هستند. این خودروها به یک پیشرانه ۱۵۰۰ سی سی و جعبه دنده پنجسرعته مجهز شدهاند.
کی روش فرمانده ای برای بزرگترین رویا پردازی جهانی!
تیم ملی با هدایت کارلوس کیروش دقیقا به همان تیمی تبدیل شده که انتظارش را داشتیم.
به گزارش منیبان؛ کارلوس کیروش مهمترین چهره بازی ایران و اروگوئه بود. او بعد از سه سال به نیمکت تیم ملی ایران بازگشت و هدفی جز شروع قدرتمند نداشت. اما جدا از همه این مسائل استراتژی وی در این مسابقه مشخص میشد. اینکه چه رفتاری دارد و چه تاکتیکی را میخواهد در تیم ملی پیاده کند، سوالاتی بود که برای فوتبال دوستان وجود داشت.او از همان ابتدا نشان داد که به حواشی همیشگی فوتبال ایران اهمیتی نداده است. در چند وقت اخیر فدراسیون فوتبال و تیم ملی حواشی زیادی را دور خود دیدند. از برکناری اسکوچیچ تا آمدن کیروش و شایعاتی که برای انتشار اولین لیست تیم ملی زیر نظر این مربی پرتغالی وجود داشت. اما او با تجربهتر از قبل شده و به این مطالب توجه نداشت. نمونه آن هم دعوت از بازیکنانی بود که نام آوردن از آنها حاشیه ساز بود. اما کیروش به آنها توجهی نکرد و علاوه بر آن برخی از همان بازیکنان را در ترکیب اصلی قرار داد تا نشان دهد کسب نتیجه دلخواه برایش از همه چیز واجب تر است.
شاید مهمترین نکتهای که از بدو ورود دوباره کیروش به ایران چشم ما را گرفت، برخورد بسیار آرام و رفتار با طمانینهاش بود. موردی که فکر میکردیم در حین مسابقات کنار گذاشته شود و دوباره همان رفتار همیشگی را از وی ببنیم. اما کیروش انگار سیاستش را از قبل انتخاب کرده، او کنار خط آن سطح از پختگی که در سن 70 سالگی را به دست آورده را به نمایش گذاشت. نتیجه آن هم شد تزریق آرامش به بازیکنان درون زمین و در نهایت بردی که با صبر به دست آمد. یکی از نکات مشترکی که قبلا هم از او دیده بودیم، آماده کردن تیمی سختکوش بود. ایران مقابل اروگوئه موقعیت خطرناکی به حریف نداد و اکثر فرصت آنها با شوت از راه دور به دست آمد. این دقیقا همان تیمی است که در جام جهانی 2018 هم دیده بودیم. سخت بباز، سمج و فرصت طلب. توپ و میدان را در اختیار حریف قرار میدهد اما از تک موقعیتهای به دست آمده نهایت استفاده را برده و آمار پیروزی خود را بالا میبرد. نقطه عطف کیروش اما تعویضهایی بود که مقابل اروگوئه انجام داد. 4 تغییری که در دقیقه 68 انجام شد و تنها 11 دقیقه برای به ثمر رسیدن زمان احتیاج داشت. به صحنه گل ایران دقت کنید؛ طارمی خودش موقعیت را از میانه میدان شروع کرد، کریم انصاریفرد در متن حمله قرار گرفت و در نهایت با ارسال پاس هوشمندانه باعث شد طارمی گل مهمی را در کارنامهاش ثبت کند.
حالا کیروش شده است همان مربیای که انتظارش را میکشیدیم. معمار تیمی که جانش را در میدان میگذارد تا نبازد، هوشمند است و به دنبال استفاده از موقعیتهای طلایی و در نهایت آرامش را میتوان از تمامی اعضای تیم ملی دریافت کرد. حالا میتوان با این روند امیدوار به موفقیت در جام جهانی بود، مسابقاتی که تا کمتر از 60 روز دیگر شروع میشود و میتواند به رویایی ترین مسابقات برای ایران تبدیل شود.
نتوانستم به جبهه بروم؛ زخمش را با «ایرانشهر» التیمام دادم
محمدحسن شهسواری نویسندهای که اصالت بیرجندی دارد در آبادان به دنیا آمده، در مشهد مدرسه رفته و بالاخره در تهران دلپسند خود، به ثبات رسیده. از وقتی«حرکت درمه» را خواندم، دلم میخواسته دیداری با ایشان داشته باشم؛ وقتی هم که ایرانشهر را مطالعه کردم این اشتیاق بیشتر شد.
روز قرار مصاحبه، سرساعت حاضر میشوند. رسیدگی به اینهمه کار زمانبندی دقیق میخواهد: مطالعه، تدریس، ورزش و نوشتن. این گفتوگو برای شخص من درسهایی درباره آداب وعادات نوشتن داشت. مطمئنم شما هم بنا به نیازتان توشه خود را برمیدارید.
شما سالها سابقه تدریس داستان دارید. از کی این کلاسها شروع شد؟
از سال ۸۵ در شهر کتاب با دورهی آموزش داستانکوتاه. از سال بعد اما کارگاه رماننویسی را شروع کردم. و بعدها در مدرسه رمان شهرستان ادب مشغول به کار شدم که تا پیش از کرونا ادامه داشت.
خروجی خوبی هم داشته و نویسندگان جدی پرورش داده.
تا الان ۱۰۸ رمان در کارگاههای من نوشته شده که کمی بیش از ۸۰ تایش چاپ شده و بقیه در روند چاپ هستند.
با توجه به سابقه آموزش، خودتان را نویسنده میدانید یا مدرس؟
در خود آمریکا که آموزش رماننویسی نخست آن جا آغاز شد در دورهی عالی رماننویسی، استاد حتما باید یکی رماننویس برجسته باشد. پس برگزاری کارگاه رماننویسی بدون آن که خودت رماننویس باشی بیمعنی است. چون وقتی نوشتن رمان جدی میشود آداب رماننویسی از تکنیکها مهمتر است. معلم رمان نویسی بودن فقط آموزش تکنیک نیست.
چطور رفتید سراغ نوشتن رمانی با این حجم؟ منظورم «ایرانشهر» است.
در نوجوانی عازم جبهه بود که بنا به دلایلی نشد. این زخم بر دلم ماند. برای التیامش همیشه میخواستم کاری کنم. ایرانشهر تلاش برای ترمیم آن زخم است.
دستمزد زیادی برای نوشتن این مجموعه از شهرستان ادب گرفتید؟
قرارداد ایرانشهر دقیقا مانند کتابهایی دیگرم با نشرهای همچون چشمه، ققنوس و افق، بر اساس درصد پشت جلد است. نهایت یک دو درصد بیشتر یا کمتر.
خیلیها «حرکت درمه» را به من پیشنهاد میدادند؛ اول جدی نمیگرفتم. میگفتم: کلی کتاب نویسندگی خواندهام این هم یکی مثل آنهاست. ولی وقتی گرفتم شد مرجع من.
«حرکت در مه» بیشتر دربارۀ تکنیکهاست. در «موانع نوشتن » بیشتر به آداب و آئین نوشتن پرداختهام. زیر تیتر حرکت در مه، چگونه مثل یک نویسنده فکر کنیم است. زیر تیتر کتاب تازه این است: چگونه مثل یک نویسنده زندگی کنیم. از نظر خودم موانع نوشتن کتاب مهمتری است نسبت به حرکت درمه. رماننویسی هم مثل هر کار طولانی باید تبدیل به آئین شود تا خوب پیش برود.
حرکت در مه به لحاظ معرفی منابع تخصصیتر هم، خوب بود. وقتی خواننده از درس شما بهره میبرد به منابعی هم که معرفی میشود اعتماد میکند. برگردیم سراغ ایرانشهر؛ این اولین کار شما دربارۀ جنگ بود؟
من در آثار دیگرم هم صحنههای جنگی داشتم. یک چهارم رمان «پاگرد» در فضای جنگ میگذرد. همین طور بخشی از رمان «بهشت مغولی». چندین داستان کوتاه جنگی هم دارم. اما رمانی که کامل به جنگ بپردازد نداشتم. البته ایرانشهر هم در ابتدا قرار نبود این قدر حجیم شود اما جلوتر که رفتم دیدم برای ادای احترام و برآوردن حق آنهایی که شجاعانه ایستادند حق نیست گذرا بگذرم. ضمن این که هیچ کس منتظر انتشار اثر جدیی از من یا عموما بسیاری از نویسندگان نیست که بخواهیم عجله کنیم. وظیفهی ما بهترین تلاش برای رسیدن به بهترین نتیجه است. دقت، بسیار بسیار مهمتر از سرعت است.
پس الان فرم کلی کار مشخص شده؟
خیر. اصلا رمانی با این حجم را نمیشود آن قدرها برنامهریزی کرد. چون هر لحظه اتفاق خاصی میافتد. برای نوشتن چنین رمانی بیشتر از عقل، نیازمند کرنش و شهودیم. ایرانشهر را من مثل هیچ کار دیگرم نمینویسم. هر روز پنج صبح که بیدار میشوم نمیدانم قرار است چه بنویسم. خودم را میسپارم به شخصیتها و حال و هوا. هر صبح دعای جولیا کامرون ورد زبانم است: «خدایا! کمیت با من. کیفیت با تو!»
جسارت من راببخشید. جلد یک خیلی جذاب نیست. پر از فکتهای تاریخی،آدمها و مکان هاست. خبری از اصل ماجرا نیست. نگران نبودید مخاطب را از دست بدهید؟
خودتان به جواب اشاره کردید. نسخهی نهایی ایرانشهر حداقل پنج هزار صفحه خواهد بود. خواندن چنین رمانی آدابی دارد. هر مخاطبی سمت چنین رمانهایی نمیرود. اصلا رمانهای حجیم مخاطب خاص خودشان را دارد و این مخاطب دقیقا به خاطر همان آداب به این رمانها علاقه دارد. یکی از وجوه ادب خواندن چنین رمانهایی این است که؛ آنها در شروع باید دنیای خاص خودشان را بنا کنند. که حداقل ده درصد حجم رمان را دربرمیگیرد. در ایرانشهر این یعنی پانصد صفحه. بنابراین مخاطب دوستدار رمانهای این چنینی کاملا میداند با چه رمانی روبهروست و لذت خاص خودش را میبرد. مخاطبی که از زمینهسازی عذاب میکشد اصلا سراغ چنین رمانهایی نمیرود. یا اگر برود حتما آن را رها میکند. بنابراین در این مورد اصلا نگران نبودم.
با توجه به حجم کار و زمان زیادی که از اولین روز نگارش گذشته، برای حفظ انسجام شخصیتها و صحنهها از نرم افزار خاصی استفاده میکنید؟
نه، یک نفر استخدام کردهام برای هر شخصیتی که دیالوگ دارد جدولی تهیه کند و نسبتش را با سایر شخصیتها ذکر کند. اینکار در فایل ورد انجام میشود و امکان حاشیه سود دقیقاً چیست؟ جستجو دارد. تا الان حدود ۲۳۰ شخصیت داشتهام. آخر هرجلد هم یک جدول معرفی اشخاص داریم. در جلد چهار و پنج نقشههای آبادان و خرمشهر را هم گذاشتهایم لای کتاب.
ناشر با چه انگیزهای رمانی با این حجم را چاپ میکند؟
این سؤالی است که باید ناشر جواب بدهد. البته آنها هم مثل من در عمل انجام شده قرار گرفتند. گفتم از اول قرار نبود رمان این حجم باشد. از طرفی رمان تیراژ معمولی دارد و به نظر من به مرور فروش خواهد رفت.
نوشتن این کار اساسا به شما اجازه نوشتن کاردیگری نمیدهد؟
برعکس، اگر میان ایرانشهر کار دیگری ننویسم فشار کار، استخوان من را خرد خواهد کرد. در هفت سال نگارش ایرانشهر، رمانهای «مرداد دیوانه»، «شهریور شعلهور» و کتابهای آموزشی «حرکت در مه» و «موانع نوشتن» و نیز دو داستان بلند به نامهای «یک زن سی سالهی غیربالزاکی» و «حفرههای سوئیسی» را نوشتهام. و نیز فیلمنامهی دو سریال و یک فیلم سینمایی. اینطوری میتوانم وسطش نفس بکشم و فضای ذهنم را عوض کنم. البته دلیل دیگر هم این است که پژوهشها و مطالعه برای ادامه ایرانشهر گاهی زمان زیادی میبرد و کاملا فرصت هست کتاب دیگری بنویسم. مثلا من تا آخر امسال کلا تحقیق میکنم. پس مجال خوبی است برای نوشتن کارهای دیگر.
شخصیتها تماماً تخییلیند؟
من فقط دو شخصیت کاملاً واقعی دارم. یکی ناخدا صمدی که از جلد دو داریم و محمد جهان آرا که از جلد هشت میآید. یکی از دلایلش این است که هر واقعهای حداقل ۵ روایت دارد. نیروی زمینی ارتش، تکاوران نیرویی دریایی، دانشجویان دانشکدهی افسری، سپاه و مردم عادی. که گاه با هم تفاوتهایی دارند. من با استفاده از شخصیتهای تخیلی میتوانم تا جای ممکن همهی روایتها را پوشش دهم.
ممکن است همه روایتها هم درست باشد.
کاملا درست است. چون هر کسی از زاویه دید خودش به ماجرا نگاه کرده و همه هم بدون شک صداقت دارند. و کسی هم از نقش دیگری خبر ندارد. مثلا در آزاد کردن یک منطقه همه میگویند حرکت اصلی با ما بود. بعد که همه اسناد را میخوانیم میبینیم همه با هم بودهاند.
از جلد چهارم یک احساس جدیدی به من دست داد. مشابه حسی که در خواندن صدسال تنهایی داشتم. همانطور که خودتان درباره آن رمان گفتید، یک چگونش بزرگ است. اینجا چه اتفاقی دارد میفتد؟
حستان کاملا درست است. در جلد چهارم شخصیتهای جدید اضافه شده. شبیه جلد اول. این اتفاق در جلد هشتم هم میافتد. یک شروع جدید برای رفتن داستان به سمت آبادان.
چرا برای نوشتن رمانتان، شروع جنگ را انتخاب کردید؟ اینهمه عملیات مهم داریم ما.
دو دلیل داشت. درباره جنگهای کلاسیک و عملیاتها حواشی زیاد است. با این انتخاب وارد دعواهای سیاسی میشدم. دلیل دیگرش ادبی است. مقطع شروع جنگ، آن هم در خرمشهر و آبادان، تنها زمانی است که همه مردم حضور داشتند. جنگ شهری بسیار دراماتیک است.
ممکن است تا اینجا که طرحش را در ذهن دارید و فکر میکنید پایان ماجراست باز مثل دفعات قبل تغییرش بدهید و ادامه پیدا کند؟
حتما همین طور است. تا همین سال پیش یقین داشتم انتهای رمان، سقوط خرمشهر است اما الان تصمیم گرفتم تا فتح خرمشهر بروم. البته ساختار رمان تغییر میکند و از حجم رمان اتفاقا کاسته میشود.
منتظر تمام شدنش هستید؟ کیف نمیکنید؟
منتظر تمام کردنش نیستم. نمیخواهم حتی یک ذره هم کم بگذارم. نباید سطح انرژیم پایین بیاید. چهاربار رسیدم به جایی که خواستم تمامش کنم دیدم اینجا ناتمام است. بدترین کار تمام کردن کار به خاطر خستگی است. راستش آن را خیانت به خون آنهایی میدانم که ایستادند.
دیدگاه اجتماعی شما با انتشارات شهرستان ادب یکی نیست، باهم مشکلی نداشتید؟
دیدگاه من و شهرستان ادب در مورد کسانی که در جنگ شرکت کردند بسیار بسیار نزدیک است.
اگر کتاب را مثلا دوتا دوتا با عنوان متفاوت منتشر میکردید و زمانی که کلش تمام شد با یک نام واحد معرفی می کردید بهتر مخاطبش را پیدا نمیکرد؟
کل ایرانشهر یک رمان و با شخصیتهای اصلی ثابت است. انگار کنید مجلدات «جنگ و صلح» یا «خانوادهی تیبو» با نامهای متفاوت منتشر میشد. کار بسیار غلطی است.
چون وقتی جلد یک با آن طرح جلد اولیه، چاپ شد تا جلد دوم بیاید دوسال فاصله داشت. شما می گویید جلد یک مقدمه است و باید در کل اثر درنظر گرفته شود؛ مخاطب که آن زمان بقیه جلدها را نداشت بنابراین خیلی قضاوت منفی شد دربارهاش.
این مشکلی در برنامهریزی انتشار رمان بود. قرار بود با فاصله چندماه جلد دو منتشر شود؛ ولی چون تغییرات مدیریتی در دفتر انتشارات شکل گرفت مدتی وقفه افتاد. بعد دیگر افتاد روی غلتک.
بیطرفی شما از نظر سیاسی بسیار مشهود است در رمان. با روایت مثل یک داستان نویس حرفهای برخورد کردهاید نه یک روایت ترحمبرانگیز.
من هیچ شخصیتی وارد متن نکردم مگر این که درکش کرده باشم. و چون درکش کردم دوستش داشتم. از سپاهی و ارتشی و مردم عادی و گروههای سیاسی مختلف ضد جمهوری اسلامی. من در ژانر حماسه نوشتم. اصلا مردم ایران مردم حماسیاند. فرقی هم ندارد چه نگاه سیاسی داشته باشند. علت علاقهی مردم ما به حادثهی عاشورا هم وجه حماسه آن است. و هر بار آن را فراموش کردیم و در چالۀ مرثیه افتادیم در چاه عقبماندگی سقوط کردیم.
آداب نوشتنتان چگونه است؟
از پنج صبح شروع به نوشتن میکنم تا سهمیه هزار کلمهایم تمام شود. بعدازظهرها مطالعه و تحقیق یا سفر تحقیقی برای رمان اگر لازم باشد. ورزش هم که هست.
چرا هزارتا؟
چون کمی بیشتر از توانم است. مثل ورزش که توصیه میشود کمی بیشتر از تواناییتان انجام دهید تا عضلات ورزیده بمانند. این در مورد ذهن هم صدق میکند.
هر روز مینویسید؟
باید نوشت. نباید نوشتن متوقف شود. اگر ننویسید موقع نوشتن دوباره، نیاز به انرژی بسیار بیشتری داریم. نویسنده باهوش نوشتنش را قطع نمیکند. مثلا چارلز دیکنز روزهای که چیزی نداشته برای نوشتن، سه ساعت کاغذ را خط خطی میکرده.
ممکن است بعضی وقتها بیش از هزار کلمه بنویسید؟
به ندرت. حتی روز اول هر جلد کمتر هم مینویسم. روز اول خیلی سخت است. قصدم فقط این است که نوشته باشم و موتور روشن شود.
سر هزار کلمه کمی ادامه میدهید تا برسید به پایان صحنه یا جای درستی؟
نه اتفاقا همان جا وسط جمله رها میکنم. این طوری شروع نوشتن در فردا راحتتر است.
اینقدر دقیق و محاسبه شده؟
نویسنده دقیق و مثل یک کارمند باید پیوستگی داشته باشد. در موانع نوشتن توضیح دادهام چه طور تعداد کلمات روزانهی خودمان را پیدا کنیم. از قدیم، عمدهی نویسندگان بزرگ چنین مینوشتهاند. از سروانتس تا محمود دولتآبادی همین پیوستگی را داشتهاند. آنها که نوشتن را در طولانیمدت مثل یک آئین انجام ندادهاند وسط راه بریدهاند.
دیدگاه شما